من و تو

قهوه خانه روشنفکران ایران زمین

من و تو

قهوه خانه روشنفکران ایران زمین

غروب

غروب

در غروبی حزن انگیز و خالی از فریاد پرندگان مهاجر، در دشتی سرخ فام و تب دار
آخرین بوسه های سوزان خورشید بر لبان ترک خورده خاک، عطش دردناک لبانم را در آخرین بوسه ها تداعی می کند.
دستان نوازشگر باد در گیسوان پریشان بید، یاد آور آخرین دیدار من و تو بود آنگاه که دستانم بر شانه های لرزان تو می خزید دیدگانم در سوگ وداعت مرثیه اشک را زمزمه می کرد. اکنون سالهاست که روح سرگردانم به دنبال یافتن پاسخ این پرسش که چرا ترکم کردی اوراق آشفته اعمالش را میکاود تا که شاید گناهش را بیابد هنوز بعد از گذشت سالها و ماهها در این غروب و غروبها بدنبال جواب سوال خویش میگردم.
که چرا ترکم کردی...؟

Alex_takin 1378\8\15
نظرات 2 + ارسال نظر
روح اله بلوچی یکشنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 16:44 http://www.parparook.blogsky.com

وبلاگت جالب بود
مطلب زیبایی نوشته بودی

سرخ وسفید پنج‌شنبه 30 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 15:06 http://shazde.com

ازاینکه به من لینک دادی ممنونم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد