من و تو

قهوه خانه روشنفکران ایران زمین

من و تو

قهوه خانه روشنفکران ایران زمین

سلام دوستان عزیزم

 

عجیبه چرا همه انسانها فکر میکنن که تنها خودشون هستند که تو زندگیشون کلی مشکل دارن و تنهاترین انسان رو زمین هستند. بیاید کمی دقیقتر به اطرافمون نگاه کنیم و تنهای، مشکلات، و... انسانهای دیگر رو هم درک کنیم. آدمهای رو که می بینید مثل شما دارای مشکل هستند و توی زندگیشون احساس تنهای  میکنن و یا اینکه بعضی ها هستند که تا تو عشق شکست میخورن فکر میکنن که عاشق ترین انسان رو زمین بودن و تنها اونا هستند که قلبشون رو شکستن و ترک شون کردن. منظورم ازاین نوشته اینکه بیاید با دید بازتری به دیگرآدما و مخصوصا مشکلات و نامهربانی های زمانه که بیشتر خودمون باعث و بانی پیش آمدن اونا میشیم، نگاه کنیم و به خاطر این مشکلاتی که داریم با دیگرون نامهربانه برخورد نکنیم و اونا رو به بی خیالی محکوم نکنیم.

 

اندوه را به خانه راهی نیست

اگر من و تو یک باشیم

مرغ باران بر بام خانه ای می آید

که در آن ترانه عشق

چون رودی به دریای محبت جاری باشد

عطر شقایق به میهمانی خانه ای میرود

که پنجره اش بر روی نسیم عشق گشوده باشد

سخاوت را میهمان خانه ات کن

تا از سکوت و انتظار افسرده نگردی

چون کبوتری سپید

میان شاخه های درخت دوستی آشیان کن

 

الکس تکین

نظرات 6 + ارسال نظر
ستاره یکشنبه 29 خرداد‌ماه سال 1384 ساعت 11:34 http://alonegirl.blogsky.com

دلم برای کسی تنگ است که همچون کودکی معصوم دلش برای من میسوخت و مهربانی نثارم میکرد. مطلبت زیبا و پر محتوا بود،موفق باشی ، غم انگیزترین پاییز....................ستاره


صبا پنج‌شنبه 2 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 17:49 http://kouli.blogsky.com

سلام
اول از همه ممنونم که سر زدین به من.
...خوب این طبیعیه..همیشه وقتی کسی درگیر موضوعی میشه که انتظارش رو نداره فکر میکنه که چه تنها و بیچارست ...حالا خدا میدونه چه کسانی رو هم متهم کنیم که نقشی در این بیچارگی نداشتن ...!

همیشه دوریت فرصت نگاه کردن به ستاره ها را از من میگیرد چه برسد بخواهم به تنها یان عالم قطره ای فکر کنم...

چکاوک پنج‌شنبه 2 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 20:00 http://www.bikasan.blogsky.com

سلام
جواب سوالی که تو وبلاگم پرسیدی رو دادم .

تو وبلاگم هست
ممنون بهم سر میزنی

هانا پنج‌شنبه 2 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 20:06 http://www.sokooot.blogsky.com

سلام ممنون که پر مهر به من سر زدی عزیزم
میدانی چه اشک ها نریجخه شده؟
اما هم اکنون رمان بوسیدن های بی مانع است
چه کسی میخواهد دست ما را از هم جدا سازد؟
و مای دیرینه ی ما را من و تویی یسازد؟
....

چکاوک جمعه 3 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 08:52 http://www.bikasan.blogsky.com

سلام
من لینک دادم . زودتر از تو

نرمن در ب در جمعه 3 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 19:04 http://sbn12.tk

سلام حرف از مشکل زدی...منم یه انسان دورو برت...هیچ مشکلی تو زندگیم ندارم...هیچــــــــــــــــــــی تنها مشکلم تو زندگی شاید این باشه وقتی میبینم یکی از عزیزام که خیلی دوسش دارم داره غصه میخوره خیلی ناراحت میشم...طوری که اشکام سریع در میاد البته خیلی خودم نگه میدارم که دیگران متوجه نشم...البته خودم فکر میکنم این یه بیماری و وابستگیه نه یه مشکل....
شاید لازم نبود بگم ولی گفتم دیگه...
موفق باشی.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد