من و تو

قهوه خانه روشنفکران ایران زمین

من و تو

قهوه خانه روشنفکران ایران زمین

سلام دوستان عزیز من ویدا هستم از این به بعد منم براتون مینویسم

 

مصلوب

 

من خطاب به مردمان فریاد زدم « میخواهم مصلوب شوم »!

آنها گفتند: «چرا خونت به گردن ما بیفتد ؟ »

پاسخ دادم : « پس چگونه می خواهید مشعوف شوید جز با مصلوب کردن دیوانه ؟ »

آنها پذیرفتند و من مصلوب شدم. مصلوب شدن مرا آرام کرد.

هنگامی که میان زمین و آسمان در پرواز بودم سرشان را بلند میکردند تا مرا ببینند و مشعوف هم شدند: زیرا پیش از آن هرگز سرشان را بلند نکرده بودند اما هنگامی که ایستاده بودند و مرا تماشا میکردند یکی فریاد زد: « تو می خواهی چه چیزی را جبران کنی ؟ »

دیگری فریاد زد: « تو خود را از برای پیش بردن چه امری مصلوب کردی ؟ »

و شخص سومی گفت: « تو خیال میکنی با پرداختن این بهاء به افتخار جهانی می رسی؟ »

آنگاه شخص چهارمی گفت: « ببینید چگونه لبخند می زند! آیا چنین دردی بخشودنی است ؟ »

من به همه پاسخ دادم و گفتم : « فقط به یاد داشته باشید که من لبخند زدم . من چیزی را جبران یا قربانی نمی کنم، افتخاری هم نمی خواهم، بخشایشی هم نمی خواهم. من تشنه بودم و از شما خواستم خونم را به من بدهید تا بنوشم زیرا تشنگی انسان دیوانه را به جز خونش چه چیزی فرو می نشاند ؟ من لال بودم واز شما به جای دهان زخم خواستم . من در روزها و شب های شما زندانی بودم و دردی می جستم به روز ها و شب های بزرگتری، اکنون من می روم مانند کسانی که پیش از من مصلوب شدند و رفتند خیال نکنید که ما از مصلوب شدن خسته می شویم زیرا که ما باید به دست مردمان بیشتر و بیشتری مصلوب شویم در میان زمین های بزرگتر و آسمان های بزرگتر »

 

ویدا

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد