من و تو

قهوه خانه روشنفکران ایران زمین

من و تو

قهوه خانه روشنفکران ایران زمین

غمی غمناک 

 

شب سردی است و من افسرده

راه دوری است و پایی خسته

تیرگی هست و چراغی مرده

می کنم تنها از جاده عبور

دور ماندند زمن آدم ها

سایه ای از سر دیوارگذشت

غمی افزود مرا بر غم ها

فکر تاریکی این ویرانی

بی خبر آمد تا با دل من

قصه ها ساز کند پنهانی

نیست رنگی که بگوید با من

اندکی صبر سحر نزدیک است .

هر دم این بانگ بر آرم بر دل :

وای این شب چقدر تاریک است !

خنده ای کو که به دل انگیزم؟

قطره ای کو که به دریا ریزم؟

صخره ای کو که بدان آویزم؟

مثل این است که شب نمناک است

دیگران را هم غم هست به دل،

غم من لیک غمی غکمناک است

 
سهراب سپهری

نظرات 2 + ارسال نظر
ستاره سه‌شنبه 7 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 11:02 http://alonegirl.blogsky.com

شب بود،شمع بود من بودم و غم،شب رفت،شمع سوخت من ماندم و غم. سلام مسافر پاییز بازم مطلبت زیبا بود . غم انگیزترین پاییز....................ستاره

صبا سه‌شنبه 7 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 23:35 http://kouli.blogsky.com

من امشب باز خراب و مستم از دوری...


سلام غزیز مهربون.
ممنونم که اومدی پیشم.

از شعر زیبات هم یک دنیا ممنون.
سبز باشی و همیشه سبز!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد