نقاب
ای بازیگر! گریه نکن! ماهمه مون مثل همیم
صبحا که از خواب پا میشیم نقاب به صورت می زنیم
یکی معلم میشه و یکی میشه خونه بدوش
یکی ترانه ساز میشه یکی میشه غزل فروش
کهنه نقاب زندگی تا شب رو صورتای ما س
گریه های پشت نقاب مثل همیشه بی صداس
هر کسی هستی یه دفه قد بکش از پشت نقاب
از رو نوشته حرف نزن، رها شو از پیله خواب
نقش یک دریچه رو، رو میله قفس بکش
برای یک بار که شده جای خودت نفس بکش
کاشکی می شد تو زندگی ما خودمون باشیم و بس
تنها برای یک نگاه، حتی برای یک نفس
تا کی به جای خود ما نقابه ما حرف بزنه؟
تا کی سکوت و رج زدن نقش نمایش منه؟
هر کسی هستی یه دفه قد بکش از پشت نقاب
از رو نوشته حرف نزن، رها شو از پیله خواب
نقش یک دریچه رو، رو میله قفس بکش
برای یک بار که شده جای خودت نفس بکش
می خوام همین ترانه رو، رو صحنه فریاد بزنم
نقاب مو پاره کنم، جای خودم داد بزنم
سیاوش قمیشی
روزها بود که گم شده بودم یا شاید گم کرده بودم،راه رها شدن از فریادهای درونم را،اینجا که رسیدم،رودخونه بود ودرخت و کوه و پرنده، ساز و آواز .........،اما کسی نبود!!!!!یک همراز یک همدرد.........ساز داشتن اما،کسی نوای دلم را ننواخت!!گم کرده بودم............سلام مهربون خوش قلب مرسی که همیشه میایی پاینده باشی.
غم انگیزترین پاییز..............ستاره
سلام
زندگی صحنه یکتای هنرمنىی ماست ...
سلام عزیز الکس
مان رمان ها با نقاب عشق تو به پیشبازت می آمدم
اما زمانیست که چهره ی آفرینشم را
با وخود تو قسمت میکنم........
شاد باشی