ای کاش قلبها در چهره ها بود !
آنوقت، نیرنگ ها رنگ می باخت و دیگردلی نمی شکست. چه خوب می شد اگر اینجوری میشد .نفس کشیدن در این دنیایی که دروغ درآن بی معنی است چه لذتی دارد. ریا،درمقابل چنین پرده صداقتی رنگ می بازد و چاپلوسی ، مجالی پیدا نمی کند تا ابراز وجود کند . ای کاش تنها ،همین ای کاش حقیقت پیدا می کرد .همین تنها کافی است برای تمام دنیا . برای همه ی سرزمین ها و برای تمام آدم ها.راستی قلب هویدای عاشق ،چه بلایی برسر یک معشوق خواهد آورد و یا قلب یه مادر مقابل چهره ی ناسپاس فرزند .
چقدر دوست داشتم ، نیات وقلب های همه رومی دیدیم .لااقل قلب کسانی را که دوستشون دارم و کسانی که دوستم دارند.شاید آن موقع دیگرنگاهم پر ازسؤتفاهم نمی شد و یا دل نازکم به درد نمی آمد . اما نه نمی گویم که آن موقع چشمانم دیگر نمی گریستند. چرا که انها همیشه بی قرارند .چه هنگام شادی وچه هنگام خشم. اگر اینجوری بود دیگر با تردید جلو نمی رفتم ، با تردید نگاه نمی کردم و با تردید به شادی ها لبخند نمی زدم . روزگار غریبی است . این روزها قلب ها پنهانند. پنهان تر از هر چیز دیگر.ای کاش قلب ها در چهره ها بودند .
ویدا
سلام سامى جان خسته نباشید منم سرور دستت درد نکنه وبلاگ خوبى دارى به من هم یه سرى بزن عزیز
اونوقت اگر دچار ایست قلبی میشد تمام صورتمون ایست میکرد و تکون نمی خورد ... اما گذشته از شوخی راست می گی اونوقت می تونستی بفهمی احساس آدمهایی که اینهمه احساس صرفشون میکنی نسبت به شما چیه ...
سلام خسته نباشی.خوبی.دستت درد نکنه بهم سر زدی.مواظب خودت باشی.
ای کاش .... و باز ای کاش این بار که (کاش) را کاشتم به بار مینشست
سلام . خوبی ؟ وبلاگ باحالی داری . دلم نیومد نظر نداده برم . راستی دوست داری وبلاگ منم ببینی ؟ منتظرت می مونم . مرسی
سلام
کجایی پسر؟ ازت خبری نیس
دستت درد نکنه.حداقل تلفنی نامه ای ...
امروز یادت سبز بود.